دوبیتی
24 شهریور 1402
X

گدایی کدخدایِ شهرمان شد

به شدّت بی‌خیال از قهرمان شد

هلاهل را به خوردِ ایده ها داد

که کم کم زندگانی زهرمان شد

15 شهریور 1402
X

به عشق روی تو پروانه پر زد

هزاران خانه را آهسته در زد

ولی در کوچه های نا امیدی

دودستی بارها بر فرق سر زد

7 شهریور 1402
X

شکوه‌ و شوکتِ ایل و تبارم

شقایق گونه یِ دو‌ر‌ از دیارم

هنوز از بیقراری میکند فاش

نبودت را دو چشم اشکبارم

4 شهریور 1402
X

دلی نازک تر از پروانه‌ داری

هزاران شاعر دیوانه داری

نمی دانم که ای عطرِ شبانه

کجایِ شهر شعرم خانه داری

31 مرداد 1402
X

شرابِ کهنه را کم‌ کم بنوشم

پیاپی نه‌ ولی نم نم‌ بنوشم

پس از پیروزیِ شادی نباید

که از جام هلالی غم بنوشم

30 مرداد 1402
X

به عشق پیچش رگبارِزلفت

ببافم شعرِ خیس از تارِ زلفت

بریزد رویِ جنگل هایِ گیلان

نسیم از بویِ شالیزارِ زلفت

30 مرداد 1402
X

بهاران دلپذیرِ باغِ گل بود

سرود و نغمه یِ ساز و دُهُل بود

در آن فصلی که پر پر شد شقایق

وطن در قبضه ی نسل مغول بود

28 مرداد 1402
X

با نغمه یِ ساز و‌‌ غوغایِ سرود

دور از نفسِ‌‌‌ تندِ تبآلوده‌ی دود

در عطرِ هوای دم کرده هنوز

با ‌ نازِ خیالت بنشینم لب رود

28 مرداد 1402
X

در هفته یِ آغازِ گلِ لبخندت

دل می بری از نازِ گلِ لبخندت

رخ را بگشا‌ دخترِ ایلم که‌ کم است

آگاهی ام از راز گل لبخندت