دوبیتی
5 خرداد 1402
X

شکوهِ روی ماهت جلوه ریز است

تلالویِ نگاهت شعله خیز است

اگر باغِ بهاران شد معطر

صبا در تاب زلفت مشک بیز است

3 خرداد 1402
X

هنوز از شعله ی عشقت بسوزم

نکردی چاره ای بر حال و روزم

چرا دادی به دستِ انتظارم

که چشمم را به روی در بدوزم

30 اردیبهشت 1402
X

من از رازی که در شیراز دارم

دلی تنگ و غزل پرداز دارم

کماکان در دیار خواجه‌‌‌ حافظ

ارادت‌ ها به سروِ ناز دارم

29 اردیبهشت 1402
X

سر سبز تر از شعر ترِ ناب تو باشی

دردانه تر‌ین گوهرِ نایاب تو باشی

الماس‌ِتراش خورده‌ای ازقصربلوری

تابنده تر از جلوه‌ی مهتاب تو باشی

25 اردیبهشت 1402
X

یقین دارم‌ که بانو ساده‌ بودی

در آغوش‌ ِ نسیم افتاده بودی

مگر درمایه‌‌ یِ شور و همایون

به آهنگِ صبا دل داده بودی

24 اردیبهشت 1402
X

گلایول گونه‌یِ سرخ وسفیدم

گلی از باغ دامانت نچیدم

نهادم آسمان را زیر پایم

ولی آبی تر از چشمت ندیدم

24 اردیبهشت 1402
X

قسم خوردم به ققنوس نگاهت

بگیرم بوسه ها‌ از روی ماهت

ولی‌ با سِحر و افسون آتشم زد

فریبایِ دو تا چشمِ سیاهت

24 اردیبهشت 1402
X

شدم وقتی معلم در جوانی

نماند انگیزه ای در زندگانی

پیامبرگونه شد از بسکه‌ ‌ شغلم

به سر‌‌ آورده ام با‌‌ خورده نانی

20 اردیبهشت 1402
X

چه ساده روزهای نوجوانی

ورق خورد از کتاب زندگانی

بنا دارد که در پیری بگیرد

سراغم‌ را بلای‌ ناگهانی