دوبیتی
گل سرخی که روی دامن توست
نشان نـابی از بــاغ ِ تــن تـوست
بهشتی را کـه قـرآن وعــده داده
یقین دارم کـه در پیراهن توست
چراغ ازرفتنت پیوسته خاموش
نشد یک ثانیـه یادت فـــراموش
ببنـــدم پلـک چشمـم را که بینم
مگر حجـم خیـالت را در آغوش
گل ِ سـرخی میـان ِ پیــرهـن باش
ولی در کوچه ها سنت شکن باش
شبی در کنـج دنـــج قهـوه خــانه
دو فنجان همدلی مهمان من باش
زدم زل بـر لـب و چشم زلالت
کشیدم قاصدک را روی شالت
شب از ناز تو در رویا خزیدم
بـه آرامی در آغـوش ِ خیـالت
گلی در بـاغ ِ شادی یارمان شد
وجودش نغمه ی گیتارمان شد
ولی دیشب پیـامم داد و گـفـتا
قیامت وعـده ی دیـدارمان شد
عــروس نـاز رعنــا قـــد قشنگی
طلای ناب صـد در صـد قشنگی
خـدایِ اوج زیبـایی خـودت هم
نمیدانی که بیش ازحد قشنگی
سحـر ساقی بگفتـا با پیـاله
چرا نی هر نفس آید به ناله
بگفتا در خزانِ شور ِ دشتی
دل ایدل میکند از داغ لالـه
صفـا داده پگـاهـم را گل سرخ
چه می دزدد نگاهم راگل سرخ
معطـر کـــرده از بــوی مــلایم
هـــوای ِ زادگاهــم را گل سرخ
ذهن مـرا ساده بـه هـم ریخته
آن که چراغی به شب آویخته
جلـوه کنان مشعل احساس را
در دل هــر واژه بــر انگیـخته