دوبیتی
9 دی 1402
X

نه ابری در هوایِ خویش داریم

نه بارانی نزول اندیش داریم

به تابستان گرما زا شبیه است

زمستانی که ما در پیش داریم

8 دی 1402
X

در ماهِ دی کوشیده بودی

و یا از کوه یخ جوشیده بودی

چه زیبا‌ در شروع روز برفی

زمستان را به تن پوشیده بودی

8 دی 1402
X

چراغ روشنم‌ از بس که ماهی

شبم را محو کردی با نگاهی

یقین دارم زمانی پیش رویت

ندارد ماهِ تابان جایگاهی

6 دی 1402
X

بریزد ‌ از نگاهِ نازِ باران

بلورِ‌ ریزه ریزه بر خیابان

چه زیبا می نشیند روز برفی

سفیدی بر تنِ سردِ زمستان

6 دی 1402
X

سپاهِ برف و بوران بی تویی را

بریزد‌ بر درختان بی تویی را

مگر گاهی تحمل می توان کرد

شب سرد زمستان بی تویی را

30 آذر 1402
X

نشسته از وجودِ برفِ زیبا

سفیدی بر تنِ باغِ ‌ تماشا

زمستان میرسد وقتیکه پاییز

رود کم کم به استقبال یلدا

29 آذر 1402
X

اگرچه بی قرار و دل پریشم

زند غم با زبان طعنه نیشم

نمی داندکه شب‌‌ ها با چراغم

دمادم در پیِ یلدایِ خویشم

26 آذر 1402
X

نو‌ عروسِ جنگل زر می رود

مو طلایِ زرد گستر می رود

دیشب از برفی که باریدن گرفت

مطمئن بودم که آذر می رود

25 آذر 1402
X

مسیر خش‌خش زردِ دل‌ انگیز

شد از تک دانه های برف لبریز

گمانم برگ ریزان رفتنی شد

که دی ‌ آمد سراغِ باغِ پاییز