دوبیتی
6 مرداد 1398
X

قشنگی هایت ازچشم ودهن بود

رخ و زلـفت ربـاعی هـای من بود

مـن‌ از عطــر تنت فهمیدم این را

کــه سیبی در میـان پیــرهن بود

3 مرداد 1398
X

دلم تنگ ودلم خون و دلم پُر

دلم در هم‌ بریزد با تلنگُر

نزن باچوب غم بر طبل ماتم

که محزون میزند کیهانِ کلهُر

28 تیر 1398
X

اگــر دیـوار شعـرم را بکوبی

ندارم‌ با تو دیگرحس خوبی

شـرارِ آتشم بـودی و امــروز

برایم یخ تر ازقطب جنوبی

24 تیر 1398
X

مگر درسوز گیتارم چه‌ دیدی

که ‌ پیوندِ موّدت را‌ ‌بریدی

زدی آتش به‌‌ جانم حین رفتن

وجودم‌ را‌‌ به نابودی کشیدی

21 تیر 1398
X

چه نم نم‌ میزند‌ تنبور باران

چه میباشد مگر منظور باران

هنرمندانه دارد می نوازد

به روی پنجره سنتور باران

18 تیر 1398
X

غزال کوچه ی بن بست مهتاب

چـرا قنـــد دلــم را می کنی آب

لبت را جـرعه جرعه بر لبم ریز

بکن سرشارم از گلبوسه ی ناب

11 تیر 1398
X

در شعر بنان الاهـه ی ناز تویی

آرام ترین نغمه ی هرساز تویی

آشفته تر از سه تار شهناز منم

نازِ نفسِ خــــدای آواز تویی

1 تیر 1398
X

هــوای گــرمسیر آمــد دوباره

زمان مرگ و میر آمـد دوباره

بسوزانـد تنـت را موج گــرما

نزن بیرون که تیر آمد دوباره

31 خرداد 1398
X

شبی گفتم که سرشار از نبوغ است

بـه دورانش چـراغم پـر فروغ است

ولی با چشم خـود می بینم امــروز

کـه مبنای وجودش بـر دروغ است