دوبیتی
31 خرداد 1398
X

شبی گفتم که سرشار از نبوغ است

بـه دورانش چـراغم پـر فروغ است

ولی با چشم خـود می بینم امــروز

کـه مبنای وجودش بـر دروغ است

25 خرداد 1398
X

چه می شد بی تأمل زوج باشیم

به عشق و همدلی در اوج باشیم

درآییـم از لـب دریـا بــه پــــرواز

به دور از حلقه های مـوج باشیم

22 خرداد 1398
X

جهـــان و جـــام جمشیــدم تـو باشی

خـــدای عشـق و امیــــدم تـــو باشی

همـان روزی کـه چشمـم بـر تـو افتاد

به خود گفتم‌ که خورشیدم تو باشی

19 خرداد 1398
X

شکوهِ باغ گیلاس و هلویت

برانگیزد قناری را به سویت

اگر باد از تو گیرد روسری را

بریزد برگ گل از لای مویت

14 خرداد 1398
X

ای نام تـو بـر لبم خـوشایند

در مـذهب ما تویی خداوند

شیرین شده ای تا که بگیرد

فرهاد زمانه از لبت قـند

9 خرداد 1398
X

مــن از نـاز نگاهـت شـرم دارم

ولی طبعی لطیف و نــرم دارم

بغل وا کن کـه در کورانسرما

در آغوشتخودم را گرم دارم

6 خرداد 1398
X

گمانم بر همان‌‌ سبک و سیاقی

نداری شور و شوق و اشتیاقی

جـوابم را کــه دادی با سکوتت

شـدم آمــاده ی هــر اتفـاقی

3 خرداد 1398
X

عسل بانو نباشد ساده عشقت

پیاپی پیچ وتابم داده عشقت

به جرم عاشقی نشکن دلم را

که در من‌اتفاق افتاده عشقت

31 اردیبهشت 1398
X

حـذر کـن از رفیـق نـانجیبت

که باشد هرزه در فکر فریبت

اگر افتد یکی از دکمـه هایت

بچیند میوه ها از باغ سیبت