دوبیتی
1 بهمن 1397
X

بخوان از روی رغبت مثنوی را

سخــن هـای لطیف مـولـوی را

کــه در دیــوان او بهتـر بیـابی

الفبــــــای زبـان پهلــــــــوی را

27 دی 1397
X

دو بـالِ بستــه ام را بـاز کردم

خـیالـم را پُــر از شیـراز کردم

هوایی تر شدم بعـد از پریدن

به سوی شهر گل پرواز کـردم

24 دی 1397
X

گلِ خوشبوتر از یاسم کجایی

شکــوهِ بـاغ گیـلاسـم کجایی

زمان دلربایی حینِ کوچ است

غـــزالِ ایل احساسـم کجایی

20 دی 1397
X

اِرم را تـا بـه بـاغ دلـگشایـت

دویـدم تا نشینم در هـوایت

هوایِکوچه های آن حوالی

معطر میشود از عطـر چایت

17 دی 1397
X

وجودم را پر از احساس کردم

گـذر از کـوچه باغیاس کردم

نشستم در کلاس درس استاد

دو واحد از رباعی پاس کردم

14 دی 1397
X

شبی گفتا حرام اندر حرام است

سراسر فتنه و تزویر و دام است

بگفتم الغرض، منظورت ای شیخ

بگفتا صحــبتم از تلگـــرام است

13 دی 1397
X

پریشب ﺩﺭ ﺟﻮﺍﺭِ ﺁﺳﺘﺎﻧﺖ

ﻏﺰﻝ ﻧﻮﺷﯿﺪﻩ ﺍﻡ ‌ ﺑﺎ ﺍﺳﺘﮑﺎﻧﺖ

هنوز از سوزِ دل دارم‌ ﺍﻣﯿﺪﯼ

ﮐﻪ بنشیند لبم رویِ ﻟﺒﺎﻧﺖ

4 دی 1397
X

همـــان روزی کــه هنـگام تـلاقی

تـو را دیـدم بـــه طــور اتـفـاقی

چنان در برق رویت محو گشتم

که رفـت از خاطـرم دنیای باقی

28 آذر 1397
X

به پاس همدلی در جشن سرما

نشستم چلـه را با شور و غوغا

انارِ سـرخِ شیـــرین را شکستم

به عشـقِ دختری با نام یلـــــدا