دوبیتی
3 دی 1398
X

در ‌باکرگی غنچه ی‌ نورس دارد

آوازه در انجیلِ مقدس دارد

درسایه‌ی گهواره ی‌عیسای مسیح

مریم سخن ازجشن‌کریسمس‌دارد

2 دی 1398
X

همانروزی جفا راپیشه کردی

بـدی را سردرِ اندیشه کردی

بـه زعم آنکه گاهی پا نگیرم

تبـر را پاسبـانِ ریشـه کـردی

2 دی 1398
X

چه سوزِ سرمَدی آمد سراغم

چه دردِ ممتدی آمد سراغم

صدای چکمه‌ی دی‌ را شنیدم

زمستانِ بدی آمد سراغم

28 آذر 1398
X

به قدرِ یک بغل حرف نگفته

سخن ها دارد از درد ِ نهفته

نگـویید از انار و جشن چـلّه

که یلدا در میان بـرف خفته

25 آذر 1398
X

نفس در تنگنای سینه سرد است

اتاق از سردی‌ شومینه‌سرد است

زمستان زوزه ی پیوسته دارد

هوای ِ شنبـه تا آدینـه سرد است

24 آذر 1398
X

دلم امشب هوای عشق دارد

تمنــا از خــــدای عشق دارد

نــوای دلنشین سیـم سنتور

طنینی از صدای عشق دارد

23 آذر 1398
X

نظر دارم کـه امشب می بنوشم

اگـر امشـب ننـوشم کی بنـوشم؟

سبــو را پــر بکـن از خـون انگور

کـه میخواهم بـه یاد وی بنوشم

15 آذر 1398
X

چنانم می دهد غم تحت پیگرد

کـه از آزردگی می پیچم از درد

بیا در کــوچه های تنـگ شهـرم

غروب جمعه را بردار و برگــرد

5 آذر 1398
X

در آزادی قفس را می فروشند

در آبادی هوس را می فروشند

به هر جنبنده با خشم مسلسل

الفــبایِ نفـس را می فـــروشند