دوبیتی
30 دی 1396
X

در کــوچه صــدای کفش یارم آمد

گلـبانـگِ قــــرارِ بی قــــرارم آمـــد

از پنجره دیدم که زد آهسته به در

بــر پا کـــه طنین چنگ و تارم آمد

26 دی 1396
X

برویم تا که قــدم در تهِ جنگل بزنیم

در شب خاطره ها چادر مخمل بزنیم

هر زمانی برود عقربه ها رو به غروب

بر تن پنجــره ها پـرده ی ململ بزنیم

14 دی 1396
X

در خلــوت من ﭘﺎ ﻣﻨﻪ ﺍﯼ ﻣﺎﻩِ ﺭﻫﺎئی

کـــز دیـــدن رویت نکشم ﺁﻩِ ﺭﻫـﺎئی

بین شب و اقبال سیاهم چه تفاوت

وقتی ﮐـــﻪ ﻧﺸﺎﻧﻢ ندﻫﯽ ﺭﺍﻩِ ﺭﻫﺎئی

7 دی 1396
X

درون کـوچه های شهر شیراز

به دنبال تـوام ای جلوه ی ناز

نهـــادم زیـر پا کـــــوی اِرم را

که شاید بار آخــر بینمت باز

30 آذر 1396
X

همان برفی‌ که یلدا را خبر داد

به سرمای زمستان بال و پر داد

شکوفا ‌شد سراپایِ گلِ یخ

شعاعِ ماهِ دی را شور و شر داد

25 آذر 1396
X

لبت شطِ شرابِ نابِ قرمز

نگاری را ندیدم چون تو ‌هرگز

چنان بانو‌ فریبایی که‌ دائم

قلم میباشد از وصف تو عاجز

13 آذر 1396
X

غـزالِ هــر غــزل امشب توئی تو

عسل تر از عسل امشب توئی تو

بکــن خـــاکسترم از آتـش عشـق

کـه مهمانِ بغـل امشب تــوئی تو

11 آذر 1396
X

از آن روزی که چشمم بر تو افتاد

دلــم لــرزید و دینم رفـت بـر بـاد

شدی لیلی شدم بیمار و مجــنون

تـو شیرین مـن و من مِثلِ فـرهاد

27 آبان 1396
X

جهان ای روله جان از آه لرزید

زمین و آسمــــان و مــاه لرزید

ثلاث و ازگله در غـم فرو رفت

شبانگاهی کــه کرمانشاه لرزید