دوبیتی
26 مرداد 1396
X

به روی شانه ها‌ گیسویت آویخت

گل از سر تا به چینِ دامنت ریخت

لبِ میگونت از باغِ تبسم

دلم را از هوسناکی برانگیخت

26 مرداد 1396
X

رباعی جان سراپا شور و حالی

پُــر از گلـواژه هــای بی مثـالی

بکـن لبــریزم از طعــم دوبیتی

که تـو سرچشمه ی شعر زلالی

26 مرداد 1396
X

بغیر از خط و خــال و آب و رنگت

شدم شیدای چشم شوخ و شنگت

هـــزاران آرزو کــردم که ای کـاش

رسد دستم به مـوهــــای قشنگت

26 مرداد 1396
X

مپرس از من کــــه در دام بلایم

به درد و خنده ی غــــم مبتلایم

کسی غیر از خدایم هیچ نشنید

صدای گــــــریه را در های هایم

26 مرداد 1396
X

روز بـدبختی کسی یارم نشد

همدلی حاضر به دیدارم نشد

از بداقبالی چـــــــراغِ آسمان

روشنی بخش شب تارم نشد

31 تیر 1396
X

انگـور شدی غـــــــــــــرق شرابم کردی

مشروب شدی خانه خـــــــــرابم کردی

دیگــــر نشوم وسوسه ای مایه ی تلخ

هوش از سر من بردی و خوابم کردی

30 خرداد 1396
X

نه که دلبسته بهآواز چکاوک شده ایم

بی خبر از تبعات تب میخک شده ایم

داغ پر پر شدن باغ شقایق همه هیچ

ما دچارِ وزغ و پندِ مترسک شده ایم

9 خرداد 1396
X

همین کـه می کنی با مـن تعامُل

بـه چشمان قشنگت می زنم زُل

ولی از بی قراری گویم ای کاش

تو باشی و من و باغی پُر از گُل

11 تیر 1396
X

ماهِ کنعانی من فاصله را دور بــریز

از درِ مهــر بیا روی شبـم نور بــریز

صبح آدینه مـــــرا تا وسط باغ ببر

آندم از جام لبت شربت انگور بریز