دوبیتی
26 آبان 1400
X

نه‌ اشکی یخ زند از آه ِ سردم

نه‌ بغضی بشکند از تاب دردم

گـزیـدم روز اول خـانه در باد

که ریزدحسرت از پاییز ِزردم

25 آبان 1400
X

بیفزایم به احساسم جنون را

بهم ریــــزم بنای بیستــون را

سپارم فرق سر رادست تیشه

که شیرینم ببیندجوی خون را

30 مهر 1400
X

چه بیرحمانه ضحاکِ زمانه

نشسته جای ِ معبود یگانه

و باشلاقی از جنس جهالت

زند پشت‌ ِ خِرَد را تازیانه

14 مهر 1400
X

به قدر ِ یک جهان آوازه داری

ولی انگیزه های تازه داری

تو از ‌ نسل ِ کدامین پادشاهی

که تاجی بر سر از فیروزه داری

8 مهر 1400
X

من آن افتاده بــرگ ِ تـن کبودم

که آتش زد خزان در تار و پودم

چنان زردم کــه آیــد در بهــاران

صــدای ِ پای ِ پاییــز از وجـودم

19 شهریور 1400
X

ترسم که شود بادِ صبا همدم تو

دستی بکشد به موی ابریشم تو

آن هرزه تر از هرزه به هر دربزند

تا آن که کند تکیه به زلف خم تو

17 مرداد 1400
X

بهار مانده از گل های شادی

فـروغ ِ تـن سپیـد ِ بامــدادی

بـه سر تا پای سبـز سرزمینم

نوید صبح روشن را تو دادی

12 مرداد 1400
X

به عشق خوشه های ناب تاکت

شدم مجذوب روی ِ تابناکت

شدی انگورِ بی همتایِ شیراز

که باشم نا صبور و دل هلاکت

31 تیر 1400
X

چنـانـم می زند غـم تازیانه

که از جانم‌‌ کشد آتش زبانه

حسابم را رسیدند از نبودت

سیاهی هایِ کابوس شبانه