آرشیو دی 1399
همان روزی تپش در قلب کردی
دلــــم را بـا نگاهی جلـب کردی
کبوتـر گونه پـر دادم بـه پـرواز
ولـی آزادی ام را سلــب کــردی
نــدادی وعـــده ای در بــاغ زیتـون
که سرشارم کنی با سِحر و افسون
سحر آهنگ ِ صحـرا کن که این بار
تو لیلی باشی و من لول ومجنون
هنـوز از عطـر ِ نـاب ِ دلنشینت
شود هر دلربایی خوشه چینت
درون کــوچه هـا نـم نـم بریزد
نسیـم از دامـــن ِ ابـریشـمینت
بـلا بـالا بلنـــد ِ مــو طلایی
سپید انـدام ِ نـاز ِ مـاورایی
از اقلیم بهشتی یاکه کُردی
شکوه ِ باغ گل اهلِ کجایی
نوشته با طـلا بـر لـوح سنگی
جهان معنی ندارد بی قشنگی
بخیز از جاکـه آرامشبگیری
سحر باشعـرِ بلبل های رنگی
وقتی کــه مترسک الکی حافظ باغ است
بی شک همهی مزرعهها سهم کلاغ است
در مجلس زاغو زغـن و کـرکس و کفتار
بحـث علنی بـودن ایـن واقعـه داغ است
دقیقـاً تابــــع ِ دستــــور هستیم
مطیع ِ حـاکــم ِ پُــر زور هستیم
نخیزد اعتراض از سنگ بی جان
مــن و تـو ساکنـانِ گـور هستیم
هنـــوز از نــــم نـــم باغ کـلامت
شود پسکوچه های دل به نامت
نشانـت را گــرفـتـند از خیـابـان
نشد چیزی کـــم از اوج مقامت