آرشیو مرداد 1402
شرابِ کهنه را کم کم بنوشم
پیاپی نه ولی نم نم بنوشم
پس از پیروزیِ شادی نباید
که از جام هلالی غم بنوشم
به عشق پیچش رگبارِزلفت
ببافم شعرِ خیس از تارِ زلفت
بریزد رویِ جنگل هایِ گیلان
نسیم از بویِ شالیزارِ زلفت
بهاران دلپذیرِ باغِ گل بود
سرود و نغمه یِ ساز و دُهُل بود
در آن فصلی که پر پر شد شقایق
وطن در قبضه ی نسل مغول بود
با نغمه یِ ساز و غوغایِ سرود
دور از نفسِ تندِ تبآلودهی دود
در عطرِ هوای دم کرده هنوز
با نازِ خیالت بنشینم لب رود
در هفته یِ آغازِ گلِ لبخندت
دل می بری از نازِ گلِ لبخندت
رخ را بگشا دخترِ ایلم که کم است
آگاهی ام از راز گل لبخندت
گرچه بیجرمم ولیدرخانه محبوسم هنوز
لاجرم با ماتم و دل شوره مأنوسم هنوز
انس و الفت از دیارِ شادمانی پر کشید
از وجودِ همدلی سر زنده مأیوسم هنوز
روشنایی را به دستورِ شبح گردن زدند
بی نصیب از دیدنِ رخسارِ فانوسم هنوز
باغِ فروردین چشمانت که می آید به یاد
حس کنم درعمق جنگلهای چالوسم هنوز
از همان روزی که حاکم شد خدای ارتجاع
برده ی بی مزد و اجر شیخِ سالوسم هنوز
بی خبر گیرد گلویم را دو دستِ اختناق
در شب بی انتها در چنگِ کابوسم هنوز
سینه ام را بارهاچاقویِ غم بشکافتهاست
دلزده از قاضی و ازگشتِ محسوسم هنوز
در غزل هایِ ترم از بی تویی بانو عسل
می چکد باران غم از شعرِ ملموسم هنوز
جهان راپادشاهی خوش قدم بود
علیهِزورو اجحاف و ستم بود
پناهِ بی پناهان بود کوروش
وجودِ بی بدیلش مغتنم بود
هنوز ای سوگلِ مشهورِ شیراز
تویی در شعر حافظ حورِ شیراز
لبت را دیدم و آمد به یادم
شرابِ کهنه یِ انگورِ شیراز
تنِ باغِ اِرم را باز دیدم
رخِ آلاله ها را ناز دیدم
ندیدم در مریوان و سنندج
غزالی را که در شیراز دیدم