آرشیو مرداد 1398
هـراتی زاده یِ لب قنـدهـاری!
شکـوهِ شهــرِ بغـلان و مـزاری
بریـزی از لبت لعـل بــدخشان
که کابل را قشنگ از پا درآری
بکش از روی زلفت روسری را
بزن تار وبخوان شعر دری را
به ضرب آهنگ آرام صدایت
به وجدآور دل حور وپری را
بعدِ من خمره ای از باده ی ناب اندازید
تنِ بی جان مرا غـرقِ شراب اندازید
روز مرگم متوالی دف و تنبک بزنید
ساز بی زمزمه را در تب و تاب اندازید
بعدِ غسلم وسط میکده خاکم بکنید
زیر محدودهی خُم بستر خواب اندازید
سرِ قبرم به لب نازک کَرنا بدمید
تا مگر ولوله در چنگ و رباب اندازید
کلبه ی شیشه ای از آه دلم می شکند
هر زمانی که تلنگـر به حباب اندازید
جایِ حلوا همه را ساغری از باده دهید
سهم من سفره ای از بهـر ثواب اندازید
می چکد شعر تر از دیده ی بانو عسلم
دیده بر زمزمه یِ چشمه ی آب اندازید
وجودت مظهر ناز و قشنگی ست
نگاهت شعری از ابیات رنگی ست
به موج زلف تو باور ندارم
رهایم کردهای از هرچه تنگی ست
قشنگی هایت ازچشم ودهن بود
رخ و زلـفت ربـاعی هـای من بود
مـن از عطــر تنت فهمیدم این را
کــه سیبی در میـان پیــرهن بود
دلم تنگ ودلم خون و دلم پُر
دلم در هم بریزد با تلنگُر
نزن باچوب غم بر طبل ماتم
که محزون میزند کیهانِ کلهُر
روی سیـم بی غنـا وقتی تلنگـر می زنم
اندکی محزون تر از کیهانِ کلهر می زنم
در گـروهِ عـارف و بسطامی و مِشکاتیان
میسپارم دل به آهنگی که درکُر می زنم
دل به رقص آید پیاپی از طنین زیر وبم
بس که ساز کوبه ای را با تبحـر می زنم
هـر زمانی لحنِ سازم بختیاری می شود
دف به دف در اشتیاق دختر لـر می زنم
میکشم چوب نوا را روی سیم"لا"و"سُل
میرسم وقتی به "ر"می"را میانبر میزنم
بارها تنبور ذهن از زیر و بم پر می شود
تا کــه آهنـگ حــزینی در تصور می زنم
من که مجـراهـای اشکم را ندارم اختیار
از تبــار ابـر و بارانم کــه شُرشُر می زنم
دردها دارم عسل بانوکه دائم نت به نت
در هـوایت نای نی را پُرتر از پُر می زنم