آرشیو فروردین 1403
نگارِ بهتر از جانم دوباره
بیاویزد به احساسم ستاره
کنارِ دلگشایِخواجه حافظ
به شیرازم کشاند با اشاره
سکوتِ بی خبر از حال خویشم
نه آنتن میدهد گوشی نه دیشم
به دور از این همه آشفته حالی
عسلبانو چه میخندد به ریشم
گرچه با تنهاییَم سر کرده ام
گفتگو با خود مکرر کرده ام
دل پریشانم که با پیک و پیام
دخترِ خان را مکدّر کرده ام
سوگلِ شیرازی از هوشم پراند
آنچه را در مکتب از بر کرده ام
پیش خود گفتم دلِ خانزاده را
با غزل هایم مُسخَّر کرده ام
گوهری از جنس زر باشدکه من
با طلا او را برابر کرده ام
دل نشاید کندن از جام شراب
سال هاعادت به ساغر کرده ام
در مسیر کوچه یِ بانو عسل
هرچه دیدم ثبت دفتر کرده ام
ای صبا سنگ صبورم را بگو
من تو را از ریشه باور کرده ام
اگرچه دورم از پَرچین چشمت
خمارم می کند مُرفین چشمت
بهشت مردم مشرق زمین است
مسیرِ باغِ فروردین چشمت
بنازم دامنِ پُرچین تان را
بنازم زلف عطرآگین تان را
نسیم آورده از باغ بهاران
هوای صبح فروردین تان را
یقین دارم که شیخِ لاابالی
کماکان باشد از اندیشه خالی
نمیداند سرابی دلفریب است
بهشتِ حس برانگیزِ خیالی
تو آغازِ دل انگیزِ بهاری
شُکوهِ خلقتِ پروردگاری
به فروردین چشمِبی بدیلت
ندارد شاعرِ رویت قراری