آرشیو دی 1403
7 دی 1403
X

بلا بالا تر از حوّایِ سرکش

ندادی‌ با تمنا تن به سازش

بیا ای نازنین بانو بگو ‌سیب

بکَش اولادآدم را به چالش

4 دی 1403
X

آشفته ام‌ از دوری‌ات ای‌عشقِ محالم

بدحالم و‌‌ اصلاً تو ندانی به‌ چه حالم

در کلبه‌یِ بی پنجره از حرص‌ِ نبودت

آسیمه سر و مضطرب و رو به‌ زوالم

ترسم که بلافاصله در راه‌ وصالت

شاهینِ حوادث بزند بر پر و بالم

بانو چه نوشتم که تو در آخرِ نامه

آتش زدی از نحوه‌یِ پاسخ به سؤالم

یخ می زدم‌ آندم که‌ بگفتی به اشاره

هرگز نرسی باهمه سعی‌ات به‌وصالم

ای چشمه‌ی پاکیزه تر از نم نم باران

هرقطره‌ای از حرف تو‌شد شعر زلالم

ها کن صنما عطر دل انگیز نفس را

تا حس بکنم در بغلِ بادِ شمالم

دردا که‌ من از پله یِ پردازشِ رویا

بر سقف شب افتاده ام از بام خیالم

ازبسکه کشیدی‌عسلم‌سرمه‌به‌چشمت

در دشت غزل‌خیره به چشمان غزالم