آرشیو خرداد 1396
30 خرداد 1396
X

نه که دلبسته بهآواز چکاوک شده ایم

بی خبر از تبعات تب میخک شده ایم

داغ پر پر شدن باغ شقایق همه هیچ

ما دچارِ وزغ و پندِ مترسک شده ایم

20 خرداد 1396
X

در مسیـر بـادهــا از نـــم نـــم ِ بـاغ ِ تنت

می تراود بـوی خوش از نخ نخ ﭘﯿﺮﺍهنت

چین زلفت را صبا وقتی نوازش می کند

گل بریزد کــوچه هـا را بافـه ی آویشنت

هـر زمانی بگذری از باغ فـروردین به ناز

بــوی بــاران آیـد از اردیبــهشت ِ دامنـت

کاروانی دیگـر از تــرس چپـاول رد نشد

بس که غارت کرده آن ها را نگاه رهزنت

میدهی با ساز چوپانها کمر راپیچ و تاب

دلربایی میکنی با رقص و بشکن بشکنت

ای که‌ ازنازت‌بپیچم مِثل پیچک دورخود

بشکند دستی‌که می پیچد به دورگردنت

بی خیال ازکوه وصخره بارها پیموده ام

جنگل گنجشک هـا را تا بـه دشت ارژنت

پا بنـه ای دختر ِ گل بیـن گنـدمزار عشق

تا کـه بلدرچین بگـردم در هوای خرمنت

پـرده بردار از شعاع چهره ات بانو عسل

دربـدر کـن سایه هـا را بـا رخ نور افکنت

18 خرداد 1396
X

هــر زمانی باغبان می بالد از روئیـدنت

میخک و مریم شکوفا می شود با دیدنت

گرچه بر من بسته ای در را، ولی باد صبا

منصرف اصلاً نگردد ای گل از بوئیدنت

از همان روزی که بنهادی قدم در راه سبز

سبز کردم پیرهن را با غــــزل پوشیدنت

زیر پلک پنجــره با زمــزمه رّد می شدی

تا که آرامش بگیرد خــانه از خـندیدنت

همچنان زیبا بچــرخی در کنار باغ سیب

تا بوجد آید وجود از طرز گل رقصیدنت

گفته بودم بارهــا از آتش عشق و هوس

دائماً بر خـود بپیچم لحظه ی خوابیدنت

ماه عالمتاب من دیگــر نزن بر رخ نقاب

تا شبی روشن بگـردد عالــم از تابیدنت

پابه صحرا میگذاری ای عسل بانو به ناز

از همـه دل می ربائی با شقایق چـیدنت

9 خرداد 1396
X

همین کـه می کنی با مـن تعامُل

بـه چشمان قشنگت می زنم زُل

ولی از بی قراری گویم ای کاش

تو باشی و من و باغی پُر از گُل

6 خرداد 1396
X

یادِ ایّامی کـــه بوسه بـــر رخِ گل می زدم

فارغ از غمها قــــدم در باغ سنبل می زدم

روبـــــــروی دلبـــــرم در انتهـــای باغ سبز

می نشستم روزها حرف از تعامل می زدم

در نبودش باز می کردم کتابِ خـــواجه را

می شدم آسوده دل وقتی تفــأل می زدم

ساکت و تنها کنار پنجــــــره در هــر نفس

عصر دلتنگی غروبِ جمعه را زل می زدم

هر زمانی می گذشت از کـوچه باغِ دلگشا

بـر لباس از عشق او عطر گلایول می زدم

می گرفتم درخیابانها سه تارم رابه دست

نیمه شب گیـــــراتر از آوای بلبل می زدم

زیر یاس پــر شکوفه در کنار جــــوی آب

شانه بر زلف عسل در هــر تغزل می زدم