آرشیو خرداد 1395
ﮔﻔﺘـﻪ ﺑــﻮﺩﯼ با نــوای نـاز ِ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺑﺎﺭﻣَـﺖ
ﺗﺎ ﺑـﻪ ﺭﻗﺺ ﻭ ﭘﺎﯾﮑﻮﺑﯽ ﺑـﺎﺭﻫﺎ ﻭﺍ ﺩﺍﺭمَـت
بس که ای بالا بـلا ساغر تن و دل نازکی
انـدکی جــرات نـدارم ﺩﺭ ﺑﻐـﻞ ﺑِﻔْﺸﺎﺭﻣَﺖ
بافهی زلفت مسیر بادهای وحشی است
ﻋﻄﺮ ِ خوشبوی دلاویزم کجـا ﺑﮕـﺬﺍﺭمَت
ﺑﺴﺘـﻪ ﺍﻡ ﺑـﺎﻝ ﺧﯿــﺎﻟـﻢ ﺭﺍ ﺑـــﻪ ﺑــﺎﻝِ ﺁﺭﺯﻭ
در بــدر ﺩﻧﺒـﺎﻟﺖ ﺁﯾﻢ ﻫــﺮ ﮐﺠـﺎ ﭘﻨﺪﺍﺭﻣَﺖ
ﭘﺮﺩﻩ ﺑﺮﺩﺍﺭ ﺍﺯﺭﺥ ﺯﯾﺒﺎ ﺩﺭاﯾﻦ ﺷﺒﻬﺎ ﮐﻪ من
ﺭﻭﺷﻨﯽ ﺑﺨﺶِ ﺯﻣﯿﻦ ﻭ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺑﺸﻤﺎﺭﻣَﺖ
بعدازین ای چلچراغم گر بفرمایی قبول
درنظر دارم ﻣﯿﺎﻥ صحن ﭼﺸﻤﺎﻥ ﮐﺎﺭَﻣَﺖ
در میـان راه رفتن مانــده ام ﺑﺎنو عسل
تامگر بعد از وفاتم دست ﮐﯽ ﺑﺴﭙﺎﺭمَت
سوگل ِ دامن حریر ِ قد بلند ِ خنده رو
سروِ طناز منی در باغ ِ سبزِ آرزو
روز و شب محو رخ و لبهای میگون توام
سایه ات از بس بیفتد بر شرابِ در سبو
همچنان درگفتمان ها گونهیِ برجسته ات
می دهد گل های تازه در شروع گفتگو
آرزو دارم که در قصرت پذیرایم شوی
تا بگویم راز ِ دل را در کنارت مو به مو
تابه کی بایدبچرخم دورخود از بی تویی
تابه کی باید کنم از درد دوری های و هو
هر زمان در اوجِ تنهایی نگاهت کرده ام
قاب عکست را کند بارانِ اشکم شستشو
گفته بودم در نهایت می زند با همگره
سرنوشت ِ ما دو تا را روزگار ِ پیش رو
شوق دیدار تو را دارم که در پسکوچه ها
رد ِ پایت را کنم از بی قراری جستجو
گرچه می دانم نمی آیی ولی بانو عسل
وعده یِ ما صبح فردا باغ انجیر و هلو
ﯾﺎ که از کهنه شرابت ﻗﺪﺣﯽ ﻧﻮﺷﻢ ﮐﻦ
یا که آتش به وجودم زن و خاموشم کن
یا که لب را بنه بر رویِ لب پر عطشم
یا کـه هوشم ببر از باده و بی هوشم کن
ﯾﺎ بکـن صورتِ خاکستـرم از آتش وصل
یا کــه ای حــورِ فـریبنده فــراموشم کن
یا بدم بر دهن سازِ دل آزارِ سکوت
یاکه چون آب روان زمزمه در گوشم کن
یا شکایت نکن از داغ شقایق به کسی
یا کمک در طلبِ خونِ سیاووشم کن
یا که آرامش آنی به وجودم برسان
یا که آشفته تر از دوش و پریدوشم کن
یا کــه بانـو عسلم تــرک مــن خسته نکن
یا که با آه و غم و غصه همآغوشم کن
مانند تبر عشق تو افتاده به جانم
باید که سراسیمه ببندم چمدانم
سویت بکشم پر چو پرستوی مهاجر
دیگر نتوان ساکت و پر بسته بمانم
آواره و ماتم زده و بی کس و تنها
با خاطری افسرده در اردوی خزانم
بیچاره دلم با تپشش زمزمه دارد
دیوانه و عاشق شده شاید به گمانم
یک بار تو را دیدم وشیدای توگشتم
یک عمر برآشفته دل و در هیجانم
زیبنده نباشدکه تو باگوشهیچشمت
بازی بکنی این همه با روح و روانم
آتش بهوجودم بزنایشعلهیسرکش
تا آن که نماند اثر از نام و نشانم
بانو عسلم از شر و شور تب عشقت
دل پیش تو می باشد و اما نگرانم