آرشیو اردیبهشت 1398
بـه سوی مقصدم بـا پای لنگان
نـدارم انــدکی از کفـش ایمـان
همانروزی که عشقم بیوفا شد
بــریدم از رفیـق سست پیمان
نه بی پرواشنا در آب وگِل کن
نـه بـا هـر آشنـایی درد دل کن
اگـر خـواهی کـه آسیبی نبینی
حـــذر از آدم پست ِ مُخِـل کن
همانروزی که دل بستم به مویت
شبـم روشن شد از مهتاب رویت
به غیر از کوچه ها در بر گرفته
فضای خـانه ام را عطـر و بـویت
وا نشد پنجــــره ای رو بــه خیـابـان دلم
کــه نسیمی بــوَزد بـــر لـب ایـــوان دلـم
شعر پر زمزمه درپیله ی غم مُرد و هنوز
نکند نغمـه گـری مرغ خوش الحان دلم
بـرو ای دختـر کــولی کــه تـو پیـدا نکنی
فـال فــــردای مــــرا در تــهِ فنجــان دلم
جستجـو می کند از یـادِ زلیخـای هـوس
یـوسـف گمشـــده را خاطــر کنعـان دلـم
از زمانی که پر از ایده ی حافظ شده ام
رد نشــد آدمی از کــوچـه ی عـرفان دلم
شعر پر واژه ای از آه و غم و درد وفراق
مانـده در دفتـر و در سینه ی دیوان دلم
آتش وسـوســه از خنــده ی بانـو عسلم
می کند تـوطئه در مـــرکز میــدان دلــم
نمی پاشد شبی عطری به رختم
کــه آرامــم کنـد بــر روی تختـم
از آن روزی کـه دل از من بـریده
کنم هــــر ثانیه لـعنت بــه بختم
بـــزن سنتورِ شعر مــولیـان را
درآور نغمــــه ی مشکاتیـان را
بزن بانو که در نُت ها نفهمید
الاهــــه آهِ پُــر ســوزِ بنـان را
مسیحی زاده ای در قصر نور است
که خود از حـوریان تـن بلــور است
شقـــایق منظـــرِ گــیـسو طـــــلایی
خـــدای دلبـــــرانِ شــرقِ دور است
رخی از جلـوه هـای نـور دارد
لبی شیـرین تـر از انگـور دارد
نگاهی پر شرر دارد که عاشق
بـه دنبالش دلی پُـر شور دارد
اگرچه پای دل در بند عشق است
هـوای تـازه در پیـوند عشق است
بـزن زل در دو چشم صبح روشن
هزاران پنجـره لبخند عشق است