آرشیو اردیبهشت 1396
شهـره ی شهـر ِ غــزل مشتاق پیوند توام
حلقه کمتر کن کمندت را که در بند ِ توام
نـم نـم ِ نـاب تبسم بس کـه ریــزد از لبت
بی خبر از دور گردون محــو لبخـند توام
هرزمان بادِصبا دستی به زلفت می کشد
در مسیر عطری از بویِ خوش آیند ِ توام
یک نفس ای نازنین از خـود ندارم اختیار
تا مـن ِ شوریـده دل در تـاب تــرفند توام
ازهمانروزی که در باغ وفا خـوردی قَسم
مفتخـر بـر پایه های عهـد و سوگند توام
گرچه دستی دارم ازالطاف حافظ درغزل
در هوای شعـر ِ شیـرین از لب ِ قــند توام
سال هـا بگذشته امّـا همچنان بانـو عسل
بیــن صبــر و نـا امیــــدی آرزومــند توام
اندام و لب وچشم و رخِ یارقشنگ است
بردار دل از غیر کــه دلــدار قشنگ است
بهبـــود بیــابد تـــن فــرسوده ی عــاشق
وقتی کــه طبیب دل بیمار قشنگ است
گاهی که چنین غوطــه ورم در دل رؤیا
در اوجخیالم در و دیوار قشنگ است
آن لحظـه کــه در باره ی عشقـم بنویسم
در دفتر شعرم خط خودکار قشنگ است
ای کاش قبـولـــــم بکند در پس پـرچین
زیرا نفسی وعـده ی دیدار قشنگ است
آن دم که صبا می وزد از مشرق شیراز
در باغ اِرم رقـــص سپیدار قشنگ است
آن شعـر پـر از نغمه کـه من در پی اویم
از جنس غزل باشد و بسیارقشنگ است
بانــو عسلم پـا کــه گــذارد بــه خیـابان
روشن شدن کوچه و بازار قشنگ است
اﯼ ﻓﻠﮏ ﺩﻭﺭ ﺍﺯ مسیر کوی ﯾﺎﺭﻡ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﯼ
ﺑﺎ ﺩغل کاری ﺍﺳﯿﺮ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭﻡ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﯼ
میچکدسیلسرشکاز گوشهی چشم ترم
شُر شُر غم ﺭﺍ ﺭﻭﺍﻥ ﺑﺮ ﺟﻮﯾﺒﺎﺭﻡ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﯼ
ﺷﺪ ﮔﺮﯾﺰﺍﻥ ﺷﻮﺭ ﻭ ﺷﺎﺩﯼ ﺍﺯ زوایایِ ﺩﻟﻢ
ﻧﺎتوانی ﻋﺎﺟﺰ ﻭ ﺯﺍﺭ ﻭ ﻧﺰﺍﺭﻡ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﯼ
ﺗﺎ ﺑﻪ ﮐﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﮕﯿﺮﻡ ﺩﺭ ﺑﻐﻞ ﺯﺍﻧـﻮﯼ ﻏﻢ
در نبود ِ باغ ﺳﻨﺒﻞ ﺳﻮﮔﻮﺍﺭﻡ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﯼ
دلبر ِ بالا نشینم حلقه ی در را نزد
زیر ِ پلک پنجره چشم انتظارم کرده ای
بی دلی ﺑﻮﺩﻡ ﺑـﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝِ ﺩﻝ ﻭ ﺩﻟﺒﺮ ﺭﻭﺍﻥ
ﮐﻮﭼﻪ ﮔﺮﺩﯼ ﺩﺭ دل ﺷﺒﻬﺎﯼ ﺗﺎﺭﻡ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﯼ
ﺍﻋﺘﻨﺎیی ﮐﺲ ندارد از من ِ آسیمه سر
در نگاه ِ اهل دل ﺑﯽ ﺍﻋﺘﺒﺎﺭﻡ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﯼ
بویی ﺍﺯ ﺯﻟـﻒ ﻋﺴﻞ بانو ﻧﯿﺎﻣﺪ سوی من
ﺩﺭ ﻃﻠﻮﻉ ﻓﺮﻭﺩﯾﻦ ﺩﻭﺭ ﺍﺯ ﺑﻬﺎﺭﻡ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﯼ