آرشیو آذر 1404
5 آذر 1404
X

گلِ خوش منظره یِ باغِ بهارم تو و تو

نوبرِ تازه تر از سیب و انارم تو و تو

گرچه در دشت‌ غزل تازه‌غزالم شده‌ ای

کرده‌ای‌ مست وپلنگانه‌ شکارم تو و‌ تو

گفتم از سوز دلم زخمه زنم بر تن ساز

که شود زمزمه‌درسیم سه تارم تو و تو

در فرحنایِ سکوت از تب دنیایِ شلوغ

معنی حوصله در صبر و قرارم تو و تو

بزن آتش‌به سراپای شب از شعله‌ی رخ

مهرِ آتشکده یِ شهر و دیارم تو و تو

بسته‌ام‌دل‌به‌رخ وچشم ولب‌و باغ تنت

قاب پُر جاذبه یِ نقش و نگارم تو و تو

تو و تو‌ وردِ زبانِ منِ تنها شده است

همدل وهمنفس ومونس‌و یارم تو وتو

در پسِ پنجره ها رو به افق منتظرم

که بتابی عسلم بر شب تارم تو و تو

1 آذر 1404
X

بی روی تو گنجشکِ دلم تاب ندارد

بیدارم و چشمانِ ترم خواب‌ ندارد

روشن بکن از آمدنت کلبه ی جان را

ویران شود آن‌خانه‌ که مهتاب ندارد

دور از همه‌یِ بتکده ها،شاعرِچشمت

غیر از خم ابروی تو محراب ندارد

گفتی که‌ رعایت بکنم رسمِ ادب را

میل و هوس و وسوسه آداب ندارد

دردا که پسِ پنجره از شورِ نبودت

چندی ست که گلدانِ غزل آب ندارد

آن تازه اناری‌که نشاندی پسِ پرچین

از دست خزان شاخه‌ی شاداب ندارد

بانو عسلم، شهرِ سراسر گلِ شیراز

غیر از تو و تو‌ غنچه‌ یِ جذاب ندارد