آرشیو آذر 1399
دختر ِ گیسو طلای ِ شهر ِ حافظ حالتان
کم بناز از چشم ناز و باغ سن و سالتان
از نسیمِ دلربای ِ عطرِ زلفت آمدم
از خیابانِ نمازی تا ارم دنبالتان
سوگلِ باغِ که می باشی که آید همچنان
بویِ نارنج از شعاعِ دامنِ تِرگالتان
تِق تِق کفشت که برداردسکوت کوچه را
پشتِ سر پروانه میریزد به روی ِشالتان
لااقل وِرد ِ زبان کن آرزویت را که من
از کتاب خواجه ی عاشق بگیرم فالتان
آنقَدر نازی که از قصر بلور افتاده است
موجی از رنگین کمان بر وسعت اقبالتان
دانه ی ریز سیاهی روی لب داری که ماه
می گشاید چهره از اعجاز خط و خالتان
عاقبت ما را به کشتن میدهد بانو عسل
تاب زلف و چشم ناز و گونه های چالتان
در سیـاهی پـــــرده افتــــاد از رخ تابانتان
شد مسیر ِ کـــوچه روشن تا لـب ِ ایوانتان
کردی از ناز نگاهت روز و شب افسونگری
تـا شوم با سِحر و جادو شاعـر چشمـانتان
نـم نـم بـاد صبـا از بس به مویت شانه زد
میتراودبویخوش از زلف مشک افشانتان
جان به دست ورطه ی تلخ هلاکت میدهد
آن که نوشد قهـوه ی قاجـاری از فنجانتان
سال ها عاشق تر از گنجشککی برچیده ام
روی دست ِ پنجـــره از ریـــزه هـای نانتان
آنقَـــدر نـاز و فـــریبایی کــه هنگام سماع
مـــولوی را دل ربــاید دامــــن چـرخانتان
ای بهشتت سرزمین عجز و عصیان و گناه
آدم عـــاقل نچینـــــد سیـبی از بستـانتـان
در نگـاه ِ بی قـــرارم زل نــزن بانــو عسل
پـاره گـــردانَـد دلـــم را نــاوک مـــژگانتان
چـه موزون می زند ساز نکیسا
حلول چله را در برف و سرما
در آغــــاز زمستـان می نـوازد
به عشق دختری با نام یلــــدا
نگاهـم با نگاهـت حرف دارد
سخنهای قشنگ و ژرف دارد
بهـارستـانی از یـاس سپیدی
کجـا رنگ تنـت را بـرف دارد
حـریر شال سرخ تــرمه دوزت
چه ناز افتاده در پشت بلوزت
بـه آتش می کشـانـد عاشقـانه
وجــودم را نگــاه دل فــروزت
هنـوز از کـوچـه های پرت ِ اقبال
به نقلاز"دولت آبادی"چه باحال
صبـا نـم نـم رسانـد از "کِلیـــدَر"
سلام ِ"گل محمد" را به "مـارال"
پرستو رو به جنگل تار میزد
قناری پنجه بر گیتار میزد
سه تار چالش انگیز چکاوک
پیاپی در هوای یار میزد
نوایِ نغمه در آواز من باش
خداوندِ غزل پرداز من باش
بزن بانو به یاد شهریاران
سهتار خواجهی شیراز من باش
به او گفتم بـده دستی به دستم
به من گفتا مگر عشق تـو هستم
تَـــرک در چینی ِاحساسم افتاد
به خودپیچیدم ودرهم شکستم