آرشیو آذر 1396
30 آذر 1396
X

همان برفی‌ که یلدا را خبر داد

به سرمای زمستان بال و پر داد

شکوفا ‌شد سراپایِ گلِ یخ

شعاعِ ماهِ دی را شور و شر داد

25 آذر 1396
X

لبت شطِ شرابِ نابِ قرمز

نگاری را ندیدم چون تو ‌هرگز

چنان بانو‌ فریبایی که‌ دائم

قلم میباشد از وصف تو عاجز

22 آذر 1396
X

می زند چوبِ ‌دلم طبل تمنای تو را

تو کجایی که بجویم صنما جای تو را

پا بنه بر گذرِ کوچه که با نبض قلم

بر تن دیده کشم باغ تماشای تو را

حسرت یک شب آسوده ی بی آه و دریغ

به دلم ماند و ندیدم قد و بالای تو را

آخر از فَرطِ جنون آینه را می شکنم

منعکس گر نکند چهره ی زیبای تـو را

گرچه دور از نفس آتشآغوش توام

در تنم حس بکنم وسعت گرمای تو را

گلِ بشکفته ای از باغ بهاری که نسیم

بارها بوسه زند روی دلارای تو را

نتوان با همه ی دغدغه ها زل نزنم

عسلم خال لب و چشم فریبای تو را

13 آذر 1396
X

غـزالِ هــر غــزل امشب توئی تو

عسل تر از عسل امشب توئی تو

بکــن خـــاکسترم از آتـش عشـق

کـه مهمانِ بغـل امشب تــوئی تو

11 آذر 1396
X

از آن روزی که چشمم بر تو افتاد

دلــم لــرزید و دینم رفـت بـر بـاد

شدی لیلی شدم بیمار و مجــنون

تـو شیرین مـن و من مِثلِ فـرهاد

7 آذر 1396
X

سال ها پیـرم ولی لاف جـوانی می زنم

ناخوشی ها را گره بر شادمانی می زنم

روزها از بی قـراری روی تار و پـودِ شعر

رج به رج گلـواژه های ارغوانی می زنم

رنگِ دنیای مجازی جـورِ دیگر می شود

تا به چشمم عینک ته استکانی می زنم

بارهـا از روی دلسوزی رفیــقم شد عصا

در خیـابان هـا قــدم از ناتوانی می زنم

قلبم از آزردگی پیوسته افتد در تپش

از کهولت سکته هایِ ناگهانی می زنم

روز مرگم را نمیدانم ولی پیش از وفات

عکس خـود را در اتاق بایگـانی می زنم

بی دلی هستم که دنبال عسل بانو هنوز

بال و پر در کوچه های مهربانی می زنم