15 خرداد 1403

بارها   گفتم  فراموشت   کنم   اما   نشد
زندگی  در   ترکِ  آغوشت  کنم  اما  نشد

بخت خود را در وصالت آزمودم تا مگر 
یک دوروزی تکیه بر دوشت کنم اما نشد

گفتم از شعرم بسازم کوزه های پرشراب
در غزلها مست و مدهوشت کنم  اما نشد

قاصدک را من  فرستادم تو را راضی کند
تا حضوری حلقه در گوشت کنم  اما نشد

گفتم ازصحرا بیایی حورِآویشن به دست
سینه را مهمانِ  دمنوشت  کنم  اما  نشد

منتظر   بودم  خزانم   را  بهار  آید  بهار
صبح  فروردین غزلپوشت  کنم اما نشد

با  تمام  حس  و  حالم  بارها  بانو  عسل
پیش خود گفتم  فراموشت کنم  اما نشد