3 دی 1402
میهنم را از تباهی بوی غم برداشته
سرزمینِ آریایی را ستم برداشته
گرچه اهریمن دم از دین و دیانت میزند
آنچهغارتکرده استاز مُلکجم برداشته
میکنند از کینه توزی ها دو پایش را قلم
هر کسی در راهِ آزادی قدم برداشته
در دیار سووَشونازبویِخونشدحالیام
گردن آلاله را تیغِ دو دَم برداشته
با غروب واژه ها درعرصهی شعر و ادب
هر ادیب نکته دان دست از قلم برداشته
از تباهی با نسیم اندکی ریزد به هم
کهنه دیواری که از شالوده خم برداشته
معبر بیگانه را بستم ولی بادِ صبا
چادر بانو عسل را در ارم برداشته