28 شهریور 1402
رخسار تو هر چند که در دید نباشد
در برقِ رخ آینه تردید نباشد
در منظره یِ پُر شررِ شعله یِ رویت
رازی ست که درچهرهیِ خورشید نباشد
تا دشمن اندیشه فروشندهیِ یأساست
از مردمِ آفت زده امید نباشد
خونریز ترین نسلِ بشر ناشرِ دینند
اسلافِ عرب قابلِ تمجید نباشد
در مسئله ی حدس و یقین تابع عقلیم
در مذهبِ ما مرجعِ تقلید نباشد
دیری ست که در میهنِ پهناورِ کوروش
در حفظ وطن لشکرِ جاوید نباشد
وحشی صفتان آینه ها را بشکستند
تا جامِ جم از دوره یِ جمشید نباشد
بانو عسلم قصه یِ این غصه درازست
یک روز نبوده ست که تهدید نباشد