قابِ عکسِ خاطرت را روبرو بگذاشتم
در خیالم از تو تصویری نکو بگذاشتم
گرچه مهمانم نمی باشی ولی ازعشق تو
رویِ میز نقره ای سیب و هلو بگذاشتم
شُرشُر آمالم از چشمم تراوش میکند
بس که در دهلیز قلبم آرزو بگذاشتم
پیشِ اربابانِ ایلم با زبانِ التماس
در تب و تاب وصالت آبرو بگذاشتم
لا به لایِ دفتر شعرم به یادِ عشوه ات
سوگلِ نازِ لَوَندِ خنده رو بگذاشتم
دوری ات را نی لبک باغصه یادآور شود
هر کجایِ هق هقم بغضِ گلو بگذاشتم
در نبودت بارها با شکوه یِ ساز سکوت
در حیاط بیهیاهو های و هو بگذاشتم
در هزار و یک شبِ دلگیری از یادم پرید
آن چه را از شهرزاد قصه گو بگذاشتم
لاجرم بانوعسلدر متن نامه خط بهخط
آنچهرا بگذشته برمن مو بهمو بگذاشتم