29 اردیبهشت 1402

گرچه‌ پرهیز از‌ پنیر و مرغ و ماهی میکند 
میشود سیر از ریا شیخی‌که شاهی میکند

آن چنان دور از خِرَد باشد که در  قرن اتم
همدلی با قصه های کذب  و  واهی میکند

تارِ مویِ هر زنی بیرون  زند از روسری 
نا جوانمردانه او   را   دادگاهی میکند

تیر باران می شود با چشم بسته در پگاه 
هر که از وی در دیارم  داد خواهی میکند

مظهرِ تاریکی از‌‌  پندار خودخواهی‌  هنوز
رنگ روشن را  کدر از  دل  سیاهی میکند

می‌‌ دهد  فرمانِ  قتلِ  معترض ها را ولی
روی  منبر   اعتراف  از  بی گناهی میکند

آن که با زهد و ریا لم داده بر  جایِ  خدا
در  خیال  خامِ  خود   کاری  الهی  میکند

شکوه ام   گاهی  ندارد  انتها  بانو  عسل 
تا ابد بیزارم از  شیخی که  شاهی میکند