8 اردیبهشت 1402

از برم رفتی به پاشد ناگهان طوفان عزیز
در نبودت خانه‌ شد ویرانتر از ویران عزیز

آنقَدر  در  نقشِ  لیلا  عشوه کردی تا شدم
در هوای وصل تو مجنونِ  سرگردان عزیز

روی‌میزشیشه‌ای ازدوری‌ات‌یخ کرده است
قهوه فالی را که مانده‌ در تهِ  فنجان عزیز

گونه‌ را برجسته تر کن در خیابانهای شهر
تا نیاید سیب  سرخ  از  کشور لبنان عزیز

در کدامین برزخستانم که‌داردخط به خط
می شمارد جرم من را میله ی زندان عزیز

یک نفس ننهاده ام  لب  بر  لبِ  پیمانه ای
از همانروزی که  بستم با  لبت پیمان عزیز

هر زمان  در  زیر چتر همدلی‌  یادت  کنم 
می تراود از  دو چشمم نم نمِ باران  عزیز

نازنین بانو عسل با عشق،  معجونی بساز
تا شفا  گیرد دلم  از  درد  بی درمان عزیز