6 تیر 1394

برلبت ای شهدشعرم طرحی ازلبخند نیست
لابد از اوضاعِ‌  بحرانی ‌دلت خرسند نیست

گفته بودی در قفایت عیب جویی می کنند
دشمنانت ازحسادت آنچه می گویند نیست

شکوه  کردی  بارها  از حاکمِ  مردم  فریب
در سیاست‌جز دروغ وحیله و ترفند نیست

هر کجا پا میگذاری توده‌ ی یخ حاکم است
جایِ گرمی با  وجودِ بهمن  و اسفند نیست

دوره یِ دلسوزی  و مهر  و وفاداری‌ گذشت
بین  مردم رگه ای از  الفت و پیوند  نیست

از  کنارِ  اهلِ  دل  بی  اعتنا  رد   می شوی
اینکه‌ میگویم نیاز ازخوردنِ‌ سوگند نیست

من‌به‌تو در اوج عشق وعاطفه‌ دل‌ بسته‌ام
در دل نا مهربانت جای من هر چند نیست
 
برگِ آویزان به گیسوی توام بانو عسل
کم بیازارم که دستم جای دیگر بند نیست