18 آذر 1398
دخترِ گردن بلورِ گل رخِ گیسو طلا
از سرِ زلفت بریزد شعر و شبنم در هوا
خیره بر حوا ترین سیبِ هوسناکِ توام
اینقَدر حرصم نده با چشم نازِ دلربا
در پسِ باغِ پر از پروانه بودم منتظر
تا مگر بیرون بیایی از درِ دولت سرا
پیچ وتابم میدهی از دلبری وقتی به ناز
بر سرِ دوشت بریزی یک بغل زلفِ رها
هر زمانی از سرت افتاده باشد روسری
بوی آویشن بپیچد لا به لای کوچه ها
آنقَدر مست و فریبایی که هنگام سخن
از لبت گلواژه ریزد از تنت ناز و ادا
پلک هایت را بهم زن تاکننداز هر طرف
بر علیه تیرگی ها مژه هایت کودتا
شانه شانه بوسه برمویت زنم بانو عسل
وعده ی ما صبح فردا کوچه باغ دلگشا