28 مهر 1398

هر چند گذارم به سرِ  کوی  شما نیست
محرابِ  دعا جز  خم ِابروی شما نیست

از عشق تو گاهی نشدم خیره به مهتاب
زیرا‌ که درخشنده تر از روی شما نیست

مواج ترین جزر  و مَد از جنبشِ دریا...
پیچیده تر ازحلقه‌ی‌گیسوی شما نیست

بین صدف و  سنگ و پرِ قو چه تفاوت
وقتی که سرم بر سرِ زانوی شما نیست

ای  مظهر  پاکیزگی و   مهر  و عطوفت 
جزهمدلی و عاطفه درخوی شما نیست

با آن که  زدی آتشم  از  شعله یِ  رویت 
درجان و دلم هیچ بجز بوی شما نیست

شاعر نکشان حرف و سخن را  به درازا
گویا عسلت گفته که بانوی  شما نیست