10 مرداد 1398
بعدِ من خمره ای از باده ی ناب اندازید
تنِ بی جان مرا غـرقِ شراب اندازید
روز مرگم متوالی دف و تنبک بزنید
ساز بی زمزمه را در تب و تاب اندازید
بعدِ غسلم وسط میکده خاکم بکنید
زیر محدودهی خُم بستر خواب اندازید
سرِ قبرم به لب نازک کَرنا بدمید
تا مگر ولوله در چنگ و رباب اندازید
کلبه ی شیشه ای از آه دلم می شکند
هر زمانی که تلنگـر به حباب اندازید
جایِ حلوا همه را ساغری از باده دهید
سهم من سفره ای از بهـر ثواب اندازید
می چکد شعر تر از دیده ی بانو عسلم
دیده بر زمزمه یِ چشمه ی آب اندازید