14 خرداد 1398

مرا جز درد و غم فریاد رس نیست
امیـدم ذره ای دیگـر به کس نیست

به خـود گفتم رهـا می گـردم از دل
ولی راه گریز از پیش و پس نیست

به هر جا پا گـذارم خشکسالی ست
طراوت در میان خار و خس نیست

از آن روزی کــه دلبـر ترک مــن کرد
مرا‌ گاهی غـم‌ عشق و هوس نیست

بــزن نی زن کـه رفـت آرام جـــانـم
دلـم جای غمست و ناله بس نیست

بنـال ای مـرغـک ســر در پــر و بـال
کـه جــای زنـدگانی در قفس نیست

همـــان بهتـــر کـه کامـم تلــخ باشد
عسل از این که همنفس نیست