8 فروردین 1398
از پنجره دیدم که بهاری شده بودی
آلـوچه لب و گونه اناری شده بودی
چون آب زلالی که روان است وگوارا
ازچشمهی پرزمزمه جاری شده بودی
در دشت پر از لاله به دنبال تو بودم
کز دستِ منِ خسته فراری شده بودی
بر باغ لبت بوسه زدم سال گذشته
ای کاش همان دختر پاری شده بودی
از نغمه ی نی با دل پر غصه شنیدم
دل بسته به آواز ِ یساری شده بـودی
در باغِ گلِ نسترن و سوسن و سنبل
عشق و نفس زرد ِ قناری شده بودی
در پشتِ درِ مزرعه دیدم که سراپا
بانو عسلم سبزِ کُناری شده بودی