28 اسفند 1397محبــوب منی ای همــه ی دار و نـدارم
در مـوسم گل پا ننهــم هیچ بـه صحرا
دیـوانـه ی چشمان تـو می باشم و آخر
ای بـاغ پـــر از سیب و گـلابی نگـذاری
گستـردگیِ چــادر غـــم لایتنـاهی ست
باید کـه پیاپی بزنم زخمه بـه هر سیم
شیـرین بکـن از قنـــد ِلبت زندگی ام را