12 دی 1397

بیدل ِ آسیمه  سر کم کم  بهارت می رود
آن  همه‌  زیبایی از  باغ  انارت   می رود

ساز احساست به هم میریزداز تنهایی ات
نغمه های زیر و بم از سیم  ِتارت می رود

آن قَدر  ماندی که  مقداری نماند از  آبرو
بیش از این دیگر بمانی اعتبارت می رود

بعد ازین با سوز ِ ساز ِ دل پریشانی بساز
روزهایِ  دل نشین  از روزگارت  می رود

خاطرات زندگی وقتی‌که میریزد به ذهن
ناگهان پرپر زنان صبر و ‌ قرارت  می رود

در هجوم آن  همه دلشوره  و سر در گمی
مونست بامرگ احساس ازکنارت می رود

از ‌وجودت بی خبر دل می کَند بانو عسل  
چشمه ی شیرین آبِ خوشگوارت می رود