17 آذر 1394
هر چند که دور از تنِ گلزار تو باشم
ای باغ پر از غنچه وفادارِ تو باشم
با دیدن ماه و رخِ زیبای ستاره
در تاب و تبِ جلوهی رخسار تو باشم
در وسعت شب پیرهنم را زدم آتش
در راه قطاری که فداکارِ تو باشم
یک بار زدم زل به دو تا چشم خمارت
یک عمر بداحوالم و بیمارِ تو باشم
در کوچه ی مهتاب تو راچشم به راهم
بازآ که هنوز عاشق دیدار تو باشم
گفتم که ببندم سرِ شب راه خیالت
تا آن که مگر گوشه یِ افکارِ تو باشم
نازک دلی ات را عسلم تاب نیارم
می میرم اگر باعث آزار تو باشم