11 آذر 1394

کرده چشمانت خرابم کاش بودی، نازگل 
تا  لبت گردد  شرابم  کاش  بودی ، نازگل

بودنم را بی تویی پیوسته میریزد به هم
دل تهی تر  از حبابم  کاش بودی،  نازگل

مِثل‌خاشاکی‌که می افتد به‌دست گِرد باد
میدهد غم پیچ و تابم کاش بودی، نازگل

زمهریر عصر  یخبندان کبودم کرده است 
بس که دور از  آفتابم کاش بودی ، نازگل

در خیابان های‌ خالی میدوم از‌ هر طرف
تا  تو  را  شاید‌  بیابم  کاش بودی، نازگل

در نبودت خان و مانم بوی تنهایی گرفت
تا به کی با غم بخوابم کاش‌بودی ،نازگل

شاخه هایِ  باغِ انگورم  ندارد خوشه ای
بی نصیب از‌ شعرِ نابم کاش بودی، نازگل