9 آذر 1394من که می دانم تو داری بیوفایی می کنی
بیگمان از دوستیِ با من پشیمان گشته ای
گفته بودم صاحب وسلطان قلب من تویی
می گشایی در پس پـرچین گره از روسری
آنچنان مستانه میخندی که درشبهای سرد
می نشینی مِثـل بیتی روی شعـر شاعـران
ای عسل بانو چــرا در پیچ تنگ کـوچه ها