8 آذر 1394
بودنم بی تو محال است مبادا بروی
زندگی زیر سؤال است مبادا بروی
بنشین تا نشمارم گذر ثانیه را
بی تو یک ثانیه سال است مبادا بروی
غیبتت را نتوان هیچ تحمل بکنم
در دلم جنگ و جدال است مبادا بروی
دل تو با دل من کی به تفاهم برسد
همدلی شرط وصال است مبادا بروی
کلمات از لب تو جاری و ساری بشود
حرف تو شعر زلال است مبادا بروی
لب توقندمن وچشم توفنجان مناست
نوبت قهوه و فا ل است مبادا بروی
برسر راه تو هرگوشه کمین کرده خطر
موسم صید غزال است مبادا بـروی
سوزوسرمای شدیدی پس ِآبادیِ ماست
زوزه ی گرگ و شغال است مبادا بروی
عسلم باده حرام است ولی روی لبت
دو سه تا بوسه حلالست مبادا بروی