غزل
دوبیتی
آرشیو
مدیریت
4 آذر 1394
شدم ای گل چــو بلبل بیقرارت
ســــرودم روزهــا در انتظــارت
سحــرگاهی گشـودم بال پـر را
کـه بنشینم دمی را در کنــارت
کمــاکان در دلـــم این آرزو بود
که سازم لانه ای را در جـوارت
پیامـم دادی و گفتی کــه دیگر
نـدارم حـس خـوبی با شعـارت
چـو گیسویت پریشانم نمـودی
شدم محـروم لطف بی شمارت
خـزان طومار عمرم را بپیچید
زدم یخ در غــم فصـل بهـارت
عسل،ای تک درخت پرشکوفه
نچیدم بوسه ای از شاخسارت
نام:
ایمیل:
وبسایت:
متن نظر:
ثبت نظر
×
Modal title
×
Modal title