26 مهر 1394
گرچه لبریزم هنوز ازصبر ایوبی که نیست
مانده ام در انتظار یار محبوبی که نیست
آن که درآدینه هاچشم انتظارم کرده است
با تلنگر می زند بر روی ﺩﺭﮐﻮﺑﯽ ﮐﻪ ﻧﯿﺴﺖ
در بـدر دنبال تاک و خــوشه ی یاقوتی ام
تا شرابی گیرم از انگور مرغوبی کهنیست
بـــر ندارم پلــک شــب را از جمال آفتــاب
ترسم افتدپردهازرخسارمحجوبی کهنیست
درپس ِایوان سنگی در هوای گرگ و میش
میدهدساقیبهدستمجاممشروبیکه نیست
دیگر از دست غزالــم شکوه کمتر می کنم
بهترینهایِ غزل تقدیم آن خوبی که نیست
در نبودت روزگار از شش جهت بانو عسل
گرد غم پاشیده بر اوضاع مطلوبی که نیست