13 مهر 1394
از رئیس دادگاهـــم عـــذرخـواهی می کنم
بابـت بــارِ گناهــــم عـــذرخـواهی می کنم
عذرخواهی میکنم ازاینکه سیبی چیده ام
از بـــروز اشتباهــم عــذرخـواهی می کنم
آخـر از نادانی ام گــول حـوا را خـورده ام
از شهود و از گـواهم عـذرخواهی می کنم
من چه دانستم که شیطان برزمینم میزند
از دل زار و تباهــم عـــذرخـواهی می کنم
گـرچه کفشم بــر زمین پای مـرا یاری نکرد
از رفیق نیمــه راهــم عـذرخواهی می کنم
حکم قاضی هرچه باشد ای عزیزانم قبول
از وکیلِ دادخــواهم عـذرخـواهی می کنم
تا بمیـرم از عسل بانـو خجــالت می کشم
تا ابد از قبله گاهـم عــذرخـواهی می کنم