22 تیر 1394
ﺗﻨﯿـﺪﯼ نخ به ﻧﺦ ﺩﺭ ﺗـﺎﺭ ﻭ ﭘﻮﺩﻡ
ﺩﻣﯿﺪﯼ زندگی ﺭﺍ ﺩﺭ ﻭﺟﻮﺩﻡ
تنــم از عطـر زلفـت ﺑـﻮﯼ ﮔﻞ ﺩﺍﺩ
از آن روزی کــه ﺩﻧﺒـﺎﻝ ﺗـﻮ ﺑـﻮﺩﻡ
شکوفا می شدی در پیش چشمم
که از شادی دل ایدل می سرودم
شبی درحال مستی خواب دیدم
کـه قند از روی لب هاﯾﺖ ﺭﺑﻮﺩﻡ
دمـــادم رو بـــــــروی آستـــانـت
هنــوز ای سـرو بالا ســر فـرودم
بکن سرشـارم از دریـای عشقـت
کــه دل خالی تر از زاینده رودم
چــه میشد ای عسل بانو کنارت
گــره از پیچ زلفـت می گشـودم