21 آذر 1392

لحظه ای عهدی نبستی با وفا ، ای بی وفا
بی دلی را کرده ای از خود جدا ای بی وفا

گر به جنبش در بیاید بیستون از بانگ من
از تو گاهی در نمی آید صدا ای بی وفا

لحظه لحظه در برم حرف از جدایی می زدی
از همان روزی که گشتی آشنا ای بی وفا

هر زمان سویت فرستادم گلی یا نامه ای
پاسخت شد در جوابم ناسزا ای بی وفا

"گفتگو آیین درویشی به هر صورت نبود"
"ورنه دارم با تو صدها ماجرا ای بی وفا"

آن قدر بیچاره ام کردی که دیگر هم چو باد
می گریزم هر شب از دست شما ای بی وفا

شک ندارم روزگاری می کنی سهوا گذر
بر من گم گشته در دشت بلا ای بی وفا

می چکد امشب عسل خون از نگاه شعر من
چون تو دیگر گشته ای بی اعتنا ای بی وفا