غزل
دوبیتی
آرشیو
مدیریت
10 آذر 1392
یکی بی کینه از من دل گرفته
که در ژرفای جان منزل گرفته
نمی دانم که دیگر کی رسد دست
بر آن زلفش که بوی هِل گرفته
خداوندا ببینم نیمه ی شب
که دنیا را مه کامل گرفته
مکن گاهی نگاهی در نگاهش
که هوش از غافل و عاقل گرفته
نگون سازد به آنی صخره ها را
چنان موجی که در ساحل گرفته
خیالش می کشد بر روی دارم
مگر در کوچه ها قاتل گرفته؟
اگر بینی که زار و ناتوانم
دو پایم را به سختی گِل گرفته
زند طعنه عسل بر روزگارم
چرا بر من چنین مشکل گرفته
نام:
ایمیل:
وبسایت:
متن نظر:
ثبت نظر
×
Modal title
×
Modal title