غزل
دوبیتی
آرشیو
مدیریت
24 آبان 1392
حرف ها دارم و از حرف شما می ترسم
من ز فحوای کلامت به خدا می ترسم
لحظه ها گشته فنا در جهت عقربه ها
روزها از گذر ثانیه ها می ترسم
آن قدَر دلهره دارم ز فراسوی سکوت
که چو پروانه ز پژواک صدا می ترسم
گفته بودم که تو تنها نروی سوی خزر
چون ز امواج خروشان و شنا می ترسم
بوسه گیرد ز لبان تو سرِ کوچه نسیم
میل رفتن مکن ای گل ز صبا می ترسم
ای عسل نیمه شبی چاره ی دردم بنما
که من از دکتر و درمان و دوا می ترسم
نام:
ایمیل:
وبسایت:
متن نظر:
ثبت نظر
×
Modal title
×
Modal title