17 اردیبهشت 1392

منتظر بــودم بیـایی سـوی دامـم ای عـزیز
تا بگــردی در بغــل آهــوی رامــم ای عـزیز

ﺭﻭبـروی دیـدگانم جوخـــه ی آتش بپاست
بوی غم دارد فضای صبح وشامم ای عزیز

خـاک دنیا را قیامت جمله بــر سر می کنم
گـر نگیـــری از رقیبــان انتقامـــم ای عزیز

ﮔﻔﺘﻪ ﺑـﻮﺩﯼ ﺩﺭ ﻏــﺰﻝ نام مــــرا هـــرگز نبر
شاه بیت شعـــرهایم را چه نامم ای عـزیز

تازه فهمیدم که از مهــر تو عاشق گشته ام
بی توچون مصراع شعری ناتمامم ای عزیز

پیش رویت ساغــر پـر باده را سـر میکشم
زهــر اگـر آغشته بنمائی به جامم ای عزیز

خیـره گـردیدم به مستی در بر چشمان تو
تا بفـرمائی جــــوابی بـر سلامــم ای عزیز

شاهدی کز درد عشقت دارم از کف میروم
یـا کـه درمانـم بکن یا کن تمامـم ای عـزیز

گر نمی دادی به پیغامم جواب از روی مهر
واژه ها گم گشته بودند از کلامـم ای عزیز

عاقبت از بی قــــراری در بــــدر دنبـــال تو
خاک عالـم طی شود در زیـر گامم ای عزیز

ای عسل بانو حیاتم در لب شیرین تــوست
آرزو دارم بـــر آیـــد از تو کامـــم ای عــزیز