17 اردیبهشت 1392منتظر بــودم بیـایی سـوی دامـم ای عـزیز
ﺭﻭبـروی دیـدگانم جوخـــه ی آتش بپاست
خـاک دنیا را قیامت جمله بــر سر می کنم
ﮔﻔﺘﻪ ﺑـﻮﺩﯼ ﺩﺭ ﻏــﺰﻝ نام مــــرا هـــرگز نبر
تازه فهمیدم که از مهــر تو عاشق گشته ام
پیش رویت ساغــر پـر باده را سـر میکشم
خیـره گـردیدم به مستی در بر چشمان تو
شاهدی کز درد عشقت دارم از کف میروم
گر نمی دادی به پیغامم جواب از روی مهر
عاقبت از بی قــــراری در بــــدر دنبـــال تو
ای عسل بانو حیاتم در لب شیرین تــوست