3 اردیبهشت 1392در بر ِ آرامِ جانم بستر خوابم دهید
دیده ام آزرده گردید از سیاهیهای شب
یا برای دیدنش در قعر دریایم برید
در کویر خشک و سوزان خسته ای لب تشنه ام
می خورم از درد عشقش تا سحرگه پیچ و تاب
قامتم شد چون کمانی از خم ابروی یار
در نهایت سر برآرام مثل دانه از زمین