غزل
دوبیتی
آرشیو
مدیریت
8 اسفند 1391
عشقش از هـــر روز دیگــر بیشتر
می زنــــد در استخـــوانم ﻧﯿـﺸﺘﺮ
هـر کسی دارد بـه دل انـدیشه ای
در وصالش مــن خیال اندیش تر
آن چنــان دل می ربایـــد با نگـاه
کز وجودم میشوم بی خویش تر
گفتـم آخـر می رود از خــاطــرم
در نبـودش دل بـه فـردا ریش تر
یک نفس چشـم انتظاری می کند
لحظـه را پیوسته پـر تشویش تر
دسـت رد دلبـر زنـد بــر سینـه ام
گـر گـذارم پـا به سویش پیش تر
بی قــــرارم می کنـــد بانـو عسل
او دوان و من پی اش درویش تر
نام:
ایمیل:
وبسایت:
متن نظر:
ثبت نظر
×
Modal title
×
Modal title